کد خبر: ۹۰۸۶
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۲

پیر سماورسازی مشهد این روزها فقط تعمیرات می‌کند

آن‌طور‌که حسینعلی متمدن‌مارشک توضیح می‌دهد، از وقتی قیمت سماور دو قِران بود تا حالا که چند‌میلیونی شده، پای سماور است، اما ۱۰‌سالی هست که دیگر تولید نمی‌کند و صرفا مشغول تعمیرات است.

صحبت از مردی است که نیم‌قرن پای شغلش نشسته، خاکش را خورده و مو سپید کرده است تا بهترین سماور‌ها را تحویل همشهریان بدهد. حسینعلی متمدن به هر‌چه رنگ سنت و اصالت داشته باشد، عشق می‌ورزد؛ به همین‌دلیل هم در روز‌های خزانی صنعت سماورسازی، در دل منطقه‌ای محروم، همچنان پای کار ایستاده و امیدوار است.

در یک صبح بهاری، سری به محل کارش در محله عباس‌آباد می‌زنیم و دقایقی از آنچه بر او و حرفه‌اش گذشته است، می‌شنویم.


حرفه خانوادگی

نشانی دقیق لازم نیست؛ سماور‌های کهنه و رنگ‌و‌رو‌رفته جلو مغازه، راهنمای گویای محل کار حسینعلی متمدن‌مارشک در طبرسی‌شمالی ۸ است. با اینکه در نیمه ششمین دهه زندگی‌اش قرار دارد، مانند جوان بیست‌ساله با شوق و انرژی و جدیت کار می‌کند. همان‌طو‌رکه کنار مشعل وسط مغازه نقلی‌اش، مشغول لحیم‌کاری تنوره سماوری قدیمی است، سر صحبت را باز می‌کنم.

با اینکه مادر را در سه‌ماهگی و پدر را در ده‌سالگی از دست داده و از کانون گرم خانواده پدری محروم بوده است، خانواده خودش پس‌از ۴۹ سال زندگی مشترک با هفت‌فرزند و چهارپنج‌نوه، حسابی گرم و گسترده است.

از پانزده‌سالگی مشغول کار شده است و فقط شش‌کلاس توانسته درس بخواند، آن هم شبانه، اما از مسیری که طی کرده، رضایت دارد؛ «دایی‌ام از سال‌۱۳۴۰ سماورساز بود؛ به‌همین‌دلیل هم پسردایی و هم برادر بزرگم در کارگاهی حوالی چهارراه نادری مشغول این حرفه شدند. من هم برای اینکه روی پای خودم باشم به آنها پیوستم، اما کم‌کم به کار علاقه‌مند شدم. از همان اول که ورق‌های برنج می‌آید تا آخرش که آبکاری می‌کنیم، برایم جالب و جذاب و هنرمندانه بود.» 


وقتی مستقل شدم

ده‌پانزده سال با همه فراز‌و‌نشیب‌ها گذشت تا توانست مغازه خودش را راه بیندازد و مستقل شود؛ «از‌آنجاکه متولد محله نوغان بودم، اولین مغازه را آنجا باز کردم. کار رونق خوبی داشت و شب و روز مشغول بودم. پنج‌شش‌سال بعد به پنج‌راه رفتم.

کم‌کم با کمک یکی از همکاران در کوی‌رضاییه، مغازه‌ای اجاره‌ای به شرط تملیک خریدم و با دو شاگرد، کارگاه سماورسازی راه انداختم. تولیداتمان از بازار بلور مشهد تا تهران مشتری داشت. ۱۰ سالی آنجا بودم و بعد هم در طلاب و بولوار طبرسی‌جنوبی کارکردم و فرزندانم را سروسامان دادم و درنهایت از بیست‌سال پیش تاکنون ساکن طبرسی شمالی شده‌ام.»

تولیدی که به خاطر نبود سرمایه متوقف شد

آن‌طور‌که توضیح می‌دهد، از وقتی قیمت سماور دو قِران بود تا حالا که چند‌میلیونی شده، پای سماور است، اما ۱۰‌سالی هست که دیگر تولید نمی‌کند و صرفا مشغول تعمیرات تک‌و‌توک سماور‌های اهالی محل است؛ «ادامه ساخت و تولید، سرمایه می‌خواست که نداشتم و ندارم؛ به‌همین‌دلیل به تعمیرات روی آوردم که آن هم مشتری چندانی ندارد؛ فقط سرم بند است.

تورم آن‌قدر بالاست که کمتر‌کسی می‌تواند سراغ کسب و تولید برود؛ خود کاسب‌ها هم سود زیاد می‌گیرند 

اگر سرمایه و امکانات مهیا بود، می‌توانستم پا‌به‌پای پیشرفت این صنعت، سماور‌های به‌روز با طرح‌های جدید تولید کنم. یک شرکت تعاونی داشتیم که هر‌از‌گاهی حمایت می‌کرد، ولی آن هم منحل شد. در مشهد همه بزرگان و پیشکسوتان سماورسازی مرحوم شده‌اند و فقط تعدادی در محدوده دهرود مانده‌اند.

از دیگر چالش‌هایمان این است که نه بچه‌های خودم و نه دیگران از این کار استقبال نمی‌کنند. می‌گویند هم سخت و سنگین است، هم کثیف‌کاری دارد؛ خوششان نمی‌آید. در‌مجموع کسی نمی‌تواند این کار را انجام دهد، مگر اینکه علاقه یا پول خوبی داشته باشد یا خارج شهر کار کند؛ چون این کار سروصدای زیادی دارد.»

 

پیر سماورسازی چندسال است به‌خاطر نبود سرمایه فقط در کار تعمیرات است

 

کاسبی قدیم آسان و بابرکت بود

از تفاوت کسب‌و‌کار قدیم با الان که می‌پرسم، با حسرت پاسخ می‌دهد: آن زمان پول، ارج و برکت داشت؛ کاسب‌ها سودشان را کم می‌گرفتند و به کم، اما حلال راضی بودند. چک و سفته هم در کار نبود.

یادم است لوازم‌فروش‌ها می‌گفتند شما این تعداد سماور را بساز؛ هر‌قدر می‌خواهی لوازم برایت می‌فرستم (بدون هیچ ضمانتی). بیشتر درآمدم را صرف رشد و گسترش کار و خرید لوازم می‌کردم. حالا از یک طرف تورم آن‌قدر بالاست که کمتر‌کسی می‌تواند سراغ کسب و تولید برود و از‌طرفی خود کاسب‌ها هم سود زیاد می‌گیرند یا برای پرداخت طلب‌هایمان امروز و فردا می‌کنند؛ برخی هم که کلا طلب را پس نمی‌دهند و کلاهبردارند.

قبلا با بیست‌تومان، سماور قدیمی مشتری را می‌گرفتیم و نو تحویل می‌دادیم، ولی حالا باید میلیونی هزینه کنند که برایشان سنگین است؛ به‌همین‌دلیل ترجیح می‌دهند یا دست دوم بخرند یا به چای کتری رضایت دهند.

از نگاه این پیر سماورسازی، نیروی کار امروز هم متفاوت از دیروز است؛ «جوان‌های امروز معمولا چندان اهل کار و زحمت نیستند؛ شاگردان قدیم بیش‌از پول‌گرفتن و کسب درآمد به فکر یادگرفتن کار بودند. به‌همین‌دلیل حتی اگر کتک می‌خوردند یا کار خیلی سخت بود، پایش می‌ماندند.»

طعم چای کتری با سماور خیلی فرق دارد

«طعم چای کتری با سماور خیلی فرق دارد.» این را با چنان لذتی می‌گوید که اگر تابه‌حال هیچ‌وقت چای سماور نخورده باشی، هوس می‌کنی همان‌جا تجربه‌اش کنی. بعد هم سماوری را که درحال گچ‌گیری آن است، نشان می‌دهد و می‌گوید: آب منطقه طبرسی را به‌ناچار مصرف می‌کنیم. نه طعم درستی دارد نه کیفیت خوب؛ معلوم نیست آب کجاست که این‌قدر رسوب می‌کند. اگر سرمایه داشتم، می‌رفتم موطن اجدادی‌ام، مارشک و در آب‌و‌هوای پاک آنجا با خیال راحت هم زندگی و هم کار می‌کردم.


خوب باشی، خوب‌اند

آقای متمدن که سال‌۶۱ هم‌زمان با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عازم خدمت سربازی شده و پس از تجربه رزم در مناطق مختلف از هفت‌تپه، تنگه ابوقریب و سایت‌۴ و ۵ تا پادگان حمید و خرمشهر، حین عملیات فتح‌المبین در‌اثر موج انفجار، جانباز و گوش‌هایش سنگین شده است، همان‌طورکه پاکبان محله را به صرف چای فرا‌می‌خواند، چکیده هفتاد‌سال عمرش را در‌قالب جمله «وقتی خودت خوب باشی، همه مردم خوب‌اند»، خلاصه می‌کند و به ما هدیه می‌دهد.

* این گزارش یکشنبه ۱۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۶ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44